لطفا خدا رو بزارید سر جاش !
بچه که بودم یادمه پدرم داداش کوچیمو بغل می کرد و بعضی وقت ها اونو به هوا پرتاب می کرد .
داداشم خیلی کیف می کرد اونقدر ذوق می کرد که نگو ، همیشه دلم می خواست یه بار منو بغل کنه و بندازه رو هوا .
تا اینکه یه بار این اتفاق افتاد و منو بغل کرد و به هوا پرتاب کرد !!
راستش داشتم از ترس می مردم تو همون چند لحظه ای که رو هوا بودم هزار فکر به سرم زد
نکنه منو ول کنه ؟ نکنه نتونه منو به موقع بگیره ؟ نکنه از دستش لیز بخورم ؟ نکنه با سر بیام پایین ؟ نکنه ؟ نکنه ؟ و